بهـــارمبهـــارم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
مهدیــارممهدیــارم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

ღ بهــــار زندگی من ღ

بهــارم 29 ماهه شد.

سلام عزیز دلم . امروز 24 آبان 93 هست و شما ماهه شدی گلم . بهت تبریک میگم عزیزم . راستش جدیدا یه کمی اذیت هات بیشتر شده . یه جورایی میخوای همش حواسمون به تو باشه . گاهی بهونه هایی میگیری که واقعا نمیدونم چه جوری عکس العمل نشون بدم و متاسفانه کاری میکنم که بعدا پشیمون میشم . اینکه میخوای کاملا مستقل عمل کنی گاهی آدمو عصبی میکنه . حالا چند نمونه ش رو برات میگم خودت قضاوت کن . مثلا در پارکینگ رو شما باید باز کنی . آخه در به اون سنگینی رو منم نمیتونم باز کنم چه برسه به تو . این هم وقت گیره هم اذیت کننده برای هر دوتامون . گاهی میخوای لباس ها و کفش هاتو خودت بپوشی یا در بیاری . خودت سوار ماشین بشی و پیاده بشی و با این کارت لباسهاتو کثیف می...
24 آبان 1393

تعطیلات محرم 93 ...

سلام عزیز دل مامان . خوشگلم . امروز 17 آبان ماه 1393 هست . ما هفته ی گذشته روز یکشنبه رفتیم رو به کاشان تا تاسوعا و عاشورا رو اونجا بگذرونیم . چون چند روز دنبال هم تعطیل بود فرصت خوبی بود تا بریم دیدارها رو تازه کنیم . دیروز جمعه هم برگشتیم سر خونه زندگیمون و دوباره روز از نو ، روزی از نو . ولی خب با دیدن مامان و بابا و خواهر و برادرها حسابی شارژ شدیم . ولی وقتی میرسیم خونه شما مدام بهونه گیری میکنی و معلومه دلتنگی . چون اونجا حسابی دورت شلوغه و بهت خوش میگذره .                                &nb...
17 آبان 1393
1217 21 34 ادامه مطلب

بازم اومدم از بهــار بگم ...

سلام عزیز دل مامان . خوبی قشنگم ؟ امیدوارم روزی که خودت بتونی این مطالب رو بخونی بهترین روزهای زندگیت باشه و همیشه لبات خندون باشه . امروز 5 آبان 93 هست . ماه محرم دو روزی هست شروع شده . شبها میریم مجالس عزاداری و خدا رو شکر شما مثل دختر خوب تا آخر میشینی . البته گاهی باید با یه چیزی سرگرمت کنم که حوصله ت سر نره .آخر مجلس هم که سینه زنی هست شما همراه با همه سینه میزنی . بعد میای خونه و هر کی زنگ میزنه بهش میگی : رفتم روضه ، خانما گریه میکردن . البته با زبون شیرین خودت عزیزم . ان شالله امام حسین(ع) نگهدار تو و همه ی بچه ها باشه . دیروز غذامو درست کردم اومدم نشستم پای نت . دیدم رفتی از تو کابینت یه کاسه آوردی دادی به من . بهت گفتم این...
5 آبان 1393
2210 24 43 ادامه مطلب

روزهایی که میگذرد ...

 مادامی که این اطفال در کنارت هستند , تا می توانی دوستشان بدار , خود را فراموش کن و به ایشان خدمت نما. شفقت فراوان خود را از آنها دریغ مدار , مادام که این موهبت با توست قدرش را بدان و نگذار هیچ یک از رفتار کودکانه آنها بدون قدر دانی بماند , این شادمانی که اکنون در دست توست مدت زیادی نخواهد ماند . این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارد در حالی که در آفتاب قدم میزنی همیشه با تو نخواهد بود , همین گونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دوند , و یا صداهای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می کنند تا ابد نیستند. این صورت های قابل اعتماد که به طرف تو توجه می کنند , یا بازوان کوچکی که بر گردن تو حلقه می شوند و لبان ...
1 آبان 1393
1